آنا بالای پل کنار واسیلی ایستاده بود و نگاهش متوجه پایین پل بود.محلی ها یک بار هم که شده راست میگفتند.آب رودخانه در اکتبر از باقی سال بیشتر است.نگاهی به واسیلی کرد و به او گفت:شاید اتفاقات از قبل چیده شده ان  تا منو و تو امشب و در این موقع اینجا باشیم.شاید این همون  راه فراری باشه که مدت هاست دنبالشیم.میتونیم تمومش کنیم،کمی بهش فکر کن.اینجوری هم من از دست خونوادم خلاص میشم و هم تو از دست طلب کارا.واسیلی نگاهی به آنا انداخت.در نظرش دخترک از همیشه زیباتر بود،بدش نمی آمد تا همه چیز را تمام کند ولی در همان لحظات دلش از یک چیز لرزید.ترس دنیای دیگری که بدون آنا باشد!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بیم آپشن|نصب آپشن |دوربین 360 درجه خودرو|نصب رادار خودرو|دیلایت فابریک حمل و نقل یخچالدار نگین خلیج فارس Erika bitcoin browser زوفا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. Nicole سنگر مجازی جنگ نرم و دفاع از اعتقادات شهید عبدالله خسروی لرستان rastateam اموزش ابتداییردیس شهیدرجایی تبلیغات در تلگرام