پسرک بالای میله های حفاظ پلی در حالی که پاهایش را در هوا تکان میداد نشسته بود و مشغول تماشای ماشین هایی که از زیرش رد میشدند بود.شاید در دنیای کوچک خود زیاد ماشین باز نبود و مدل آن ها را نمیدانست ولی با خود میگفت شاید روزی یکی از این ماشین ها را خریدم.برخی از مردمی که از زیر پل حرکت میکردند با دست او را بهم نشان میدادند و تاسف میخوردند ولی او غرق در رویا در حال فکر به آینده بود که به ناگاه دید چراغ راهنمایی و رانندگی قرمز شده.سریع پایین آمد و دستمال و شیشه پاک کن خود را به کار گرفت!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لحظه ای با خدا Dave اينترنت ما داعیه محو نظام سلطه را داریم دیدگاهی نو بر کتابداری آپدیت یوزرنیم پسورد نود 32 هرآنچه دربار صنعت چاپ مي خواهيد .:: ســـایـــت پــــرســــیک ::. مرجع ترین سایت اطلاعات د ارویی makian01